آزاد | |||||||||||||
v امروز : 0 بازدید v دیروز : 1 بازدید v کل بازدیدها : 10955 بازدید
|
توبھ عبدفرّار می گویند عبد فرّارازآن چاقوکش ھای نجف بود. کسی بود کھ سی چھل تا نوچھ ھم داشت.اینھا در خیابان ھا راه می افتادند و کسی جرأت نداشت بگوید آقا،بالای چشم شما ابروست! مرحوم قاضی (آن آیة اللهی که نفس عجیبی داشت)درصحن امام علی نشسته بود ، عبد فرّار آمد و دید مرحوم قاضی نگاهش می کند. گفت : چرا نگاه می کنی ؟ فرمود : چطورمگر؟ گفت می دونی من کیم ؟ فرمود: که هستی ؟ گفت: من عبد فرّارم ، کسی که نامش به تن لرزه می اندازد! چگونه مرا نشناختی؟ آقا هم یک نگاهی کرد و فرمود: " افروت من الله او ٚٚٚٚمن ٚٚٚرٛسوله" ازخدا فرار کردی یا از پیغمبر خدا؟ این کلام وقتی از زبان صاحب نفس درآمد ، پتکی برجان عبد فرّار زد. آن انسان این چنین به فکر فرو رفت و با خود گفت: عبدفرّار! "افروت من الله اومن رسوله" ؟ازچه کسی فرار کردی ؟ دو سه بار این مطلب را تکرار کرد ،حالش منقلب شد و به خانه برگشت ، فردا بعد از درس،مرحوم قاضی فرمود: یکی از اولیاء الهی از دار دنیا رفت ، بیایید تشییع جنازه او برویم! درکوچه ها ی نجف به دنبال آقا حرکت کردند ، ازاین کوچه به آن کوچه تا کنارخانه عبد رسیدند. گفت: دربزنید! گفتند: آقا این جا خانه عبد فرّار است ، همان چاقوکش معروف! فرمود:آری تا دیروز عبد فرّار بود! امّا دیشب از اولیاء الله شد! در را کوبیدند ، زنی بیرون آمد ، دیدند سیاه پوشیده. گفتند: خانم چرا سیاه پوشیدی؟ گفت: دیروز عبد فرّار از منزل خارج شد. نمی دانم چه شد که چندلحظه بعد به خانه برگشت و حالش منقلب بود به داخل اتاق رفت و در را بست و این عبارت رامرتب تکرار می کرد "افروت من الله ورسوله"؟ وناله می کرد. موقع ظهر خواستم برای او نهار ببرم گفت: نمی خورم. موقع شب برایش شام بردم باز امتناع کرد و همان جمله را تکرارمی کرد ، تا اینکه درنیمه های شب ، صدا آرام آرام خاموش شد. نویسنده : وحیدحاتمی تاجیک
لیست کل یادداشت های این وبلاگ |
شناسنامه v پارسی بلاگv پست الکترونیک v RSS v
| |||||||||||
template designed by Rofouzeh |